مجردها -> ای خدا کِی میشیم دوتا
متاهلها -> ای خدا کِی شدیم دوتا
نخندید مگه من شوخی دارم با شما
قسمت هایی از کتاب مهره حیاتی
هیچ کس در همه ی مواقع نابغه نیست. انیشتین هر روز که از سر کار به خانه برمی گشت، در پیدا کردن راه خانه اش مشکل داشت.
ولی همه ی ما در مواقع خاصی نابغه ایم. بخش غم انگیز ماجرا این است که بدنه ی جامعه (مدرسه، رئیس، دولت یا خانواده تان) این نبوغ را از شما می گیرند.
مشکل این است که فرهنگ ما با معامله ای «فاوستی» در هم آمیخته شده که در آن، نبوغ و هنرمان را می فروشیم تا به ثبات ظاهری برسیم.
این روزام به تظاهر میگذره ... تظاهر به شادی .. به خوشحالی ... به بیتفاوتی ...
و چه سخت میکاهد از جانم .......... این نمایش
و خدایی ک در این نزدیکیست...
سلاااام من اومدم... دقیقن پنج سال پیش اینجا..
هرگز در میان موجودات، مخلوقی که برای کبوتر شدن آفریده شده، کرکس نمی شود.
این ویژگی در میان هیچیک از مخلوقات نیست جز آدمیان.
« ویکتور هوگو »
قسمت هایی از کتاب علیه تربیت فرزند
وظیفۀ ما به عنوان والدین و به عنوان جامعه این نیست که ذهن فرزندانمان را شکل دهیم؛
بلکه وظیفه مان این است که به این ذهن ها اجازه دهیم تا تمام احتمالات موجود در دنیا را کاوش کنند.
کار ما تولید نوعی خاص از کودک نیست بلکه فراهم کردن محیطی حفاظت شده و پر از عشق، امنیت و ثبات است که در آن بچه های مختلف و غیرقابل پیش بینی شکوفا شوند.
کارکردن برای به دست آوردن نتیجه ای خاص، الگویی خوب برای بسیاری از تعهدات اساسی انسان است مثلا الگویی خوب برای نجاران یا نویسندگان یا مدیران است. اینکه نجار یا نویسنده یا مدیرعامل خوبی باشید، از روی کیفیت صندلی ها، کتاب ها یا محصولات نهایی تان مشخص می شود.
درمورد «تربیت فرزند»، والدین مثل نجار هستند اما هدفْ ساختن نوعی خاص از محصول، مثلا صندلی نیست بلکه نوع خاصی از فرد است.
سلام
خوش آمدید.
تا میتوانی دلی به دست آور
دل شکستن هنر نمی باشد
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
قسمت هایی از کتاب انسان در جستجوی خویشتن
درمانگر مفید و کارساز کسی است که بتواند مراجعه کنندگان به خود را در درک و شناخت خودشان کمک کند و آنچه را که مانع می شود تا ارزش ها و هدف هایی را برای خود بیابند و خود را متعهد آن سازند، نشانشان دهد.
خدایا فقط میتونم بگم بخاطر همهچیز ممنونم
مواظب من و خانوادم باش
تو بهترین نگهدارندهای
بیشتر از همیشه توی زندگیم حست میکنم
کمک کن هیچوقت فراموشت نکنیم و از راه تو دور نشیم
خیلی بده با همه میتونی بحرفی ولی با اونی که باید نه.
الان مثلا تو داری نظم ایجاد میکنی؟
جالبه تو به عنوان کاربر فعال بجای اینکه طرف منو بگیری و به کاربرای تازه وارد هشدار بدی اینجا بعضیها قابل اعتماد نیستن میای منو سرزنش میکنی؟
اگه تو نمیفهمی کجا باید حرف بزنی و از کی حمایت کنی و کیو سرزنش کنی و در مورد کی هشدار بدی به کاربران لطف کن و هیچی نگو.
شماها کی میخواین درست فکر کردن و منصفانه حرف زدنو یاد بگیرین؟
یه ذره وجدان داشتن خوب چیزیه به خدا.
همین امثال شماها هستین که باعث میشین جامعه به سقوط کشیده بشه چون بجای حمایت از اونایی که درست کار میکنن، در صدد تخریبشون برمیاین.
حالا میدونم میای یه جواب کج و کوله میدی و از حرفامم هیچی حالیت نمیشه ولی بذار لااقل اگه آدم عاقلی این پستو خوند بدونه قضیه از چه قراره، به امثال تو که امیدی نیست و اگه خیر نمیرسونید حداقل شر نرسونید.
یه چیزی بگم!
یه تاپیک هایی رو آدم میخونه!
و چشمهاشو میبنده و خودش رو جای استارتر اون تاپیک تصور میکنه... یهو همه جا تاریکه و انگار هیچ روزنه ی امیدی هم نیست؛ اونقدر همه چیز سخته و پیچیده که کلام از تولد باز میمونه و همه جای ذهنمون رو یه سکوت بزرگ فرا میگیره.
بعد یهو چشمامون رو باز میکنیم و خداروشکر میکنیم که اونجا و در اون موقعیت نیستیم.!
اما با همه ی اینا صرفا برای اینکه اون آدم قبل از موعد مرگش روحش رو از دست نده براش مينويسيم و مينويسيم
از روي ناآگاهي...
من بارها به اين فكر كردم كه اگه چشمهامون رو باز ببنديم و دوباره جاي اون ادم قرار بگيريم ميتونيم به اين حرفا دلخوش شيم؟
يه وقتايي اميد الكي از هزارتا درد واقعيت تلخ تره
براي سرفه ي گلدان ها، گلي نمانده خودت گل باش...
همیشه با خودم میگم ای کاش ادم برای اشتباهاتش میتونست کنترل زد بزنه و به عقب برگرده
در حال یادگیری
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند.
علی رضا بدیع
پاییز رو دوست دارم .
پاییز به دنیا اومدم
پاییز عاشق شدم
در پاییز دل انگیز به استقبال بهار زندگیم رفتم
فرزندان عزیزم تو پاییز به دنیا اومدن
امیدوارم پاییزی پر از شادی و خبرهای خوش داشته باشید .
خدا مرهم تمام دردهاست هر چه عمق
خراش های وجودت بیشتر باشد
خدا برای پر کردن آن بیشتر در وجودت جای می گیرد
خدایا دردهایم دلنشین می شود
وقتی درمانم " تویی "
عزیز دل سلام
از شما بعیده با این همه امید های زیبایی که تو تایپک ها میدی اینطور فکر داشته باشی
امید همیشه هست تو هر موقعیتی که باشی
هر حالی که داشته باشی امید زیبا ترین حس دنیاست
حسیه که تورو شاد میکنه
بهت انگیزه میده
به خدا گفتم اگه پسری بهم داد اسمش رو بزارم امید
امید یعنی باور داشته باشی که خدا هست و خدا بهترین امید بندگانشه :دی
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
بعضی اشتباه ها رو دیگه هر کاری کنی نمیشه درستش کرد چون دیگه اون آدم قبلی نیستیم ،کاش وقتی داریم یه کاریو انجام میدیم که اشتباهه یکی میومد می گفت فلانی این راهو این کاری که می کنی سرانجامش اینه آخرش اینه نرووووو...
تنها چیز غیر ممکن درجهان خود کلمه غیر ممکن است.
منی که، نام شراب ازکتاب می شستم
زمانه چنان کرد،که کاتب دکان میفروش شدم
اره واقعا همینه
اولا ادم اگه به طرف بگه داری اشتباه میری خودشو خراب میکنه پیش طرف!
دوما همیشه هم اینجوری نیست که دیگران درک صحیح داشته باشن و بفهمن طرف داره اشتباه میکنه
خیلی وقتا خیلیها اشتباه میکنن و اطرافیانشونم اصلا حالیشون نیست بفهمن طرف داره چیکار میکنه و چه بلایی سر خودش میاره!
سوما یه وقتایی میشه طرف کارشو درست انجام میده و اطرافیانش از بابت سلیقه شخصیشون منعش میکنن که نکن فلانی! این چه کاریه؟!!
خلاصه کلام اینکه هر ادمی وقتی اشتباه میکنه و سرش به سنگ میخوره همین دیالوگ مشهور رو میگه که ایکاش یکی کنارم بود به من میگفت نکن!
اره اینه حکایت..
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
براي سرفه ي گلدان ها، گلي نمانده خودت گل باش...
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
راستی صندوق پیامهای خصوصیتو خالی کن یاسمن گلم
چندوقته میخواستم پیام واست بفرستم و داخل چت باکس و تو صفحه پروفایلت بهت پیام دادم و ندیدی
شاید اینجا جاش نیست اما خب دیگه مجبور شدم عسل خانومی
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
قربانت خانوم دکتر
خیلی هم لطف میکنی
نوشته هات واقعا به دل میشینن
یه دوستی دارم که طرز نوشتن و حس کلامش شبیه شماست
گاهی وقتا دل نوشته هاشو واسم میفرسته
شمام همونطور دلنشین مینویسی گاهی وقتا دقیقا حرف دل خود منه
مث فال حافظ که باز میکنی میبینی انگار حافظ داره باهات حرف میزنه
نوشته هات اغلب واسم همین حس رو دارن
اگرچه اعتقادی به فال حافظ و هیچ فال دیگه ای ندارم اما به حرف دل و ارتباط بین دوتا ذهن ولو اینکه صدها کیلومتر از همدیگه دور باشن اعتقاد دارم
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
قسمت هایی از کتاب زندگی در پیش رو
فکر میکنم این گناهکارانند که راحت میخوابند، چون چیزی حالیشان نیست و برعکس بیگناهان نمیتوانند حتی یک لحظه چشم روی هم بگذارند، چون نگران همه چیز هستند.
فروردین اونقد اینجا بارید که بعضی مناطق سیل راه افتاد و نزدیک خونمون یه گودال۲ متری پر اب شده بود
خرداد و بعدشم تابستون اومد کل ابها رو تبخیر کرد و تا الان حدود ۵ ماه حسرت یه قطره بارون داشتیم که بالاخره امروز چشممون به جمال اولین بارون پاییزی روشن شد
پاییز دوست داشتنی دمت گرم..
به طبیعت بگو حواسش جمع باشد
اگرچه کلی دیر ای تقدیر
اما با دستان و شاخهایم امدهام!
اما بخاطر جنگ جنى با حيواناتت به سركردگی سگی ت
مجبور شده ام سُم به پاى شعرم بكوبم
شاخ دراورده باشد هنر
و دُمى بافته ام در اخر مغزم
چون جنگ حیوان با حیوان زبان مشترک میخواست
چند کلمه ای با خوده خدا...
خدا جونم میدونم همه بنده هات عزیزن.. میدونم خیلی هواشونو داشتی...
آره آره میدونم ک یه عمره دست ما رو گرفتی... اما یه خواهش دارم ازت...
اونم اینه ک هیچ وقته هیچ وقت ما رو به حال خودمون رها نکن...
خدایا.. حواست به عاشقان واقعی هم باشه..
میدونم همه دل دارن ولی اونا دلشون نازک تره، حساس ترن.. دل یک عاشق بی صبرترین و شکستنی ترین دلهاست..
خدایا تودت پناهمون باش...
خودت دلهامون رو تسکین بده...
آرووووومش کن.. آرامشی هدیه کن بر همه ما.. آرامشی خدایی
خدایا حاجات دلهای همه مون رو اول به صلاحمون کن، بعدش حاجت روامون...
خدایا کمک کن هیچ بنده ای هیچ جای دنیا حس تلخ پشیمانی رو نچشه... تنهایی رو لمس نکنه... چشم هاش گرم نشه... پلک هاش تر نشه جز ب اشک شوق....
الهی میدونم خیلی مهربونی.. امیدوارم زیر سایه مهربونیت هیچ حاجتی بر هیچ دلی حسرت نشه...
خدایا کمکمون کن تا آخر کار تو خوشنود شوی و ما رستگار...
دوست دارم خداجونم❤
خدایا...
1.مرسی ک هستی
2.مرسی ک هستم
3.مرسی ک هست
دوستان🙌: مررررسی ک هستیییین 💞👏
در حال حاضر 3 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 3 مهمان ها)